سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پنج شنبه 86 اسفند 23 , ساعت 11:48 عصر

 

وای که چقدر حق الناس وحشتناکه!

می ترسم! به شدت ازش می ترسم!

میگن ممکنه خدا از حق خودش بگذره... ولی از حق الناس نمی گذره!

حالا به همسایه ات بدی کنی... فردا میتونی پیداش کنی و ازش حلالیت بطلبی

ولی اگر مثل من توی این دنیای اینترنت کثافت کاری کنی و بقیه رو هم به گناه بکشی

ای خدااااااااااااااااااااا

چه کار باید کرد؟!!!!!!

اونهایی که مثل من توی چت روم ها میایید و ......

فکر کردید اگر یه نفر با تحریکات من و تو به گناه یا بدی بیفته

بعد چجوری میخوای جبرانش کنی؟!!!!!!!

مگه دیگه میشه اون طرف رو پیدا کرد؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

خدایا من که از این کارای کثیف زیاد کردم! خودت یه راهی نشون بده تا قبل از مرگم جبران بدی هامو بکنم!

ای خدا.................... 


پنج شنبه 86 اسفند 23 , ساعت 11:26 عصر

 

دارم دیوونه میشم!

از دست بدی های خودم!

شاید من هم مثل علی سنتوری نیاز به یه مرکز ترک اعتیاد به بدی ها دارم!


پنج شنبه 86 اسفند 23 , ساعت 11:23 عصر

دلم تنگه برای عشق!

توی گلوم یک میلیون غصه و غم و گریه شکایت دارم!

ولی... توی یه جمله خلاصش میکنم:

 دلم برای تو، نه! برای عشق رویاییم تنگ شده...


پنج شنبه 86 اسفند 23 , ساعت 11:21 عصر

چقدر بعضی ها رو جو گرفته!

طرف نون توی سفره ی خونش نداره! داره سر این کاندید و اون کاندید بحث میکنه!

آخه بدبخت! مگه تو از این دولت چه خوبی دیدی؟! که حالا با شرکت توی انتخابات میخوای ازش تشکر کنی؟!

با هر کی میشینی جز از بدبختیاش چیزی برات نمیگه!

دیگه کسی زیبایی توی زندگیش نمی بینه!


پنج شنبه 86 اسفند 23 , ساعت 11:19 عصر

چقدر میترسم از مرگ...

چقدر از اینکه بمیرم و نامی به خوبی از من نمونه می ترسم!

چقدر از فراموش شدن می ترسم!

می ترسم از اینکه می ترسم!

و چقدر من ترسو ام.

ترسو.............................................

ای خدااااااااااا.............


یکشنبه 86 دی 30 , ساعت 8:23 عصر

چند وقت پیش سر و صدا شده بود که بعضی از حزب های ظاهرا چپی، خواستار نظارت یک سازمان بین المللی روی انتخابات مجلس هشتم شده بودن...

یاد چند سال پیش افتادم که واسه انتخابات مجلس هفتم،توی یکی از مساجد تهران ناظر وزارت کشور بودم... از اینکه حسابی مارو چند روز اذیت کردن و حق و حقوقی هم به ما ندادن بگذریم... چند ساعتی که از شروع انتخابات گذشت، متوجه شدم که چند تا بچه نوجوون هر کی میاد داخل مسجد دستشو میگیرن و از روی یک تقویم تبلیغاتی، اسامی کاندیداهای یک ائتلاف ...! رو براش می نویسن! با چند تا تذکر کارشونو تعطیل کردن. ما برای به اصطلاح خردن صبحانه (که آخرشم نخوردیم) رفتیم طبقه بالای مسجد و دیدیم... به به! کارتون کارتون از تبلیغات اون ائتلاف بغل دست بر و بچز! گذاشته شده و ...

خلاصه اون روز هر چی ما به این بچه ب...ی های این مسجد تذکر دادیم، فایده نداشت! تا اینکه یه آقایی که ظاهرا مسئول کل اون چند تا حوضه منطقه بود، تشریف آورد. ما هم خوشحال با خودمون گفتیم بالاخره یکی خارج از این مسجد پیدا شد که جلوی اینارو بگیره... جریانو بهش گفتم. اون هم گفت: بی خیال آقا بگذار کارشونو بکنن!!

راستش بعدش فهمیدم که ایشون هم از بچه ب...ی های همون مسجد تشریف دارن! شما دیگه موقع شمارش آرا رو خودتون حدس بزنید که اوضاع از چه قرار بود!

 

یکی از دوستان میگفت: تو که فقط تا اون مرحلشو دیدی، خدا داند که بعدش چه کارها که نمیشه!

واقعا خدا بهمون رحم کنه با این مملکت...


یکشنبه 86 دی 23 , ساعت 8:36 عصر

 

اگه میخوای بدونی حقیقت چیه... به همه چیز شک کن! به همه چیز!!!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بعد از مرگ...
[عناوین آرشیوشده]